برشی از کتاب «پرواز تا بینهایت» | از وضع کارگران غافل نبود!
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، کتاب «پرواز تا بی نهایت» در سه بخش «کودکی تا انقلاب»، «انقلاب تا رشادت» و «رشادت تا شهادت» در ۲۸۰ صفحه به همت گروه مطالعات و پژوهش سازمان عقیدتی سیاسی ارتش به چاپ رسیده است و به بیان خاطراتی از سرلشگر خلبان شهید عباس بابایی میپردازد.
در کتاب یاد شده، یکصد و ۴۷ خاطره کوتاه و جذاب با عنوانهایی از جمله «بابایی از دیدگاه آیت الله شهید صدوقی»، «هرگز مردی به بزرگی او ندیده ام»، «شبی پر از باران رحمت»، «سرباز که نباید از سرما بترسد»، «سوختگیری شبانه»، «مارمولک در ظرف غذا»، «با دیدن شهید بابایی خود را پنهان میکند»، «این مزرعهها و آبها متعلق به شماست»، «فرار از تشریفات»، «غذای فرمانده» و «من نوکر بسیجیها هستم» به همراه وصیتنامه و عکسهایی از این شهید بزرگوار درج شده است.
«علیِ اکبر»، «سیدحکمت قاضی میرسعید»، «محمد طاهری آذر» و «رحمت الله سلمان ماهینی» نویسندگان این اثر هستند و برای جمع آوری خاطرات با دوستان، نزدیکان و خانواده شهید مصاحبه کردهاند.
مرحوم صدیقه حکمت، تیمسار خلبان محمد پیراسته، سرهنگ نادعلی آقاجانی، تیمسار خلبان عباس حزین، سرهنگ خلبان فضلالله جاویدنیا، سرگرد اصغر وحید دستجردی، تیمسار خلبان محمدرضا عطائی، شهید تیمسار خلبان رضا خورشیدی، سرهنگ خلبان سید اسماعیل موسوی، تیمسار محمدرضا فریدونیان، آیتالله طاهری، تیمسار خلبان غلامحسین هاشمپور، شهید سرلشگر خلبان مصطفیاردستانی و سرهنگ عباس براتیپور از جمله روایان این کتاب هستند.
در بخشی از خاطرات این کتاب سرهنگ، ولی الله کلاتی از همرزمان شهید سرلشگر عباس بابایی روایت میکند: در آذر ماه سال ۱۳۶۲ سرهنگ بابایی که تا آن زمان پست فرماندهی پایگاه اصفهان را عهدهدار بودند، به سمت معاونت عملیات نیروی هوایی منصوب شدند و به همین خاطر به تهران انتقال یافتند. ایشان در زمان تصدی فرماندهی پایگاه، به کارگران کمک و مساعدت فراوان میکردند.
هنگام خداحافظی، به من، که در آن زمان مسئولیت پشتیبانی پایگاه را به عهده داشتم، سفارش کردند که از وضع آنها غافل نباشم و مبلغی را که به عنوان کمک به کارگران میدهم، یادداشت کنم تا در فرصت مناسب به بنده بپردازند. از آن پس هر وقت از تهران به بنده تلفن میکردند، میگفتند به سروان کلاتی بفرمائید مشت علی نقی با شما کار دارد.
مشت علی نقی نام یکی از کارگران پایگاه بود و ایشان هر بار نام یکی از کارگران را میگفتند. این موضوع برای من معمایی شده بود، تا اینکه در یکی از دیدارهایی که با ایشان داشتم، موضوع را مطرح کردم. ایشان در جواب گفتند: من میخواهم ببینم که اگر کارگران پایگاه هم با شما کار داشته باشند شما جوابشان را میدهید یا اینکه هر که درجهاش بالا باشد و پست مناسبتری داشته باشد جواب تلفن را میدهید ...»